آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

آن یار که عهد دوستداری بشکست


آن یار که عهد دوستداری بشکست

میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
می گفت دگر باره به خواب م بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست